سهم...
چشمات پر از خواب بودن و فقط کمی نوازش میخواست که غرق خواب بشی... سرت رو چرخوندی سمت من و به یه نقطه خیره شدی.... یه بوسه...دو بوسه....سه بوسه....حسابش از دستم رفت انقدر که بوسه بارونت کردم... چشمام پره اشک شده بود و همچنان از صورت ماهت گل بوسه برمیداشتم.... بلند گفتم توی زندگیت همیشه خیر ببینی دخترم... اگه مادری سهمی برای خودش داره... من سهمم رو برداشتم....خدا....