و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِب...
محروم شدم از زیر بال فرشته ها بودن... از روزهایی که به اجر روزه سپری میشد و شبهایی که به اجر شب زنده داری... از دست دادم حسی رو که: الان خدا داره با دید رحمت به من نگاه میکنه... حس همنوا شدن با رباب برای لحظه ای حتی... زیبا بود این دو سال... خیلی زیباتر از چیزی که بشه تصور کرد... مثل اینکه همیشه زائر باشی! و کاش امانت دار خوبی میبودم... برای روزی تو...امانت بزرگی رو که خدا بهم داده بود... اصلا انگار یه جور امتحان هم بود! انگار که دو سال تو روزی حلال بده تا ببینیم چه میکنی بعد نوبت میرسه به پدرش... و این افتخار بزرگی هم میتواند باشد... که اولین روزیه بچه دست مادرشه... مثل اکثر دوستامون که نوشتن و روز...