سالگردهای عقیله
به قمری که حساب کنیم امروز یک ساله شدی...
سال پیش عیدی را روز بعد به ما دادند...
بیست و یک جمادی الثانی...آنهم چه عیدی ای...زینب...عقیله خانه مان شد...
اما به شمسی که برگردیم سال پیش همین روزها بود که سه شب طولانی رو توی نجمیه گذروندم...چقدر روزا و شبای سختی بود...
میگفتن آب دورت کمه و خون به دل من و بابا میشد...میگفتن امکان داره زود به دنیا بیای و بری توی دستگاه و خون به دل من و بابا میشد...
چه گریه هایی که بابا یواشکی موقع توسلاش نکرد...چه گریه هایی که موقع توسلام...
اما خانم انگار چیز دیگه ای برامون خواسته بود..نمی دونم بخاطر کی یا چی؟...شاید به دل زینبش...
بعد از سه روز طولانی از بیمارستان مرخص شدم سالم و سرحال...و البته با یه عالمه دستورالعمل از دکترذولفقاری فر!
خدایا شکر...
شکر...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی