زینب بانوزینب بانو، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
نی نی وبلاگی شدن مانی نی وبلاگی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

عقیله مامانی

و یَرزُقُهُ من حَیثُ لا یَحتَسِب...

1394/2/19 2:43
نویسنده : گهواره
736 بازدید
اشتراک گذاری

محروم شدم از زیر بال فرشته ها بودن...

از روزهایی که به اجر روزه سپری میشد و شبهایی که به اجر شب زنده داری...

از دست دادم حسی رو که: الان خدا داره با دید رحمت به من نگاه میکنه...

حس همنوا شدن با رباب برای لحظه ای حتی...

زیبا بود این دو سال... خیلی زیباتر از چیزی که بشه تصور کرد...

مثل اینکه همیشه زائر باشی!

و کاش امانت دار خوبی میبودم... برای روزی تو...امانت بزرگی رو که خدا بهم داده بود...

اصلا انگار یه جور امتحان هم بود! انگار که دو سال تو روزی حلال بده تا ببینیم چه میکنی بعد نوبت میرسه به پدرش...

و این افتخار بزرگی هم میتواند باشد... که اولین روزیه بچه دست مادرشه...


 

مثل اکثر دوستامون که نوشتن و روز تولد بانـــــو رو برای قطع شیرشون انتخاب کردن من هم از این روز پربرکت استفاده کردم و شیر روز زینب خانوم رو قطع کردم.

به توصیه عزیزی، 135 صلوات هدیه به حضرت زهرا(س) و یس که هدیه ناقص من به حضرت رباب(س) بود.

وقتی شروع کردم در اوج ناامیدی بودم ولی کاملا قاطع!دخترک که بعد از سفر عراق بشدت مصرتر شده بود برای شیر خوردن روزها که به هر بهانه ای کوچک و شبها هم مثل یک نوزاد تا صبح من را کنار خودش نگه میداشت!

همین هم دلیل براین شده بود که غذای کمتری بخوره و به قول یه مادر عراقی! (نحیف) بمونه.

اولین روز خیلی سخت گذشت به همه! من، قهرمان خونه، مادره همیشه در صحنه!و حتی خاله ها و هرکس که با ما حتی سلام و علیک کوچکی داشت!

با اینکه بنده از چند هفته قبل تبلیغات منفی نسبت به قضیه شیرخوارگی انجام داده بودم و از علاقه شدید دخترک به مَسَسه(همان مدرسه) استفاده کرده بودم که شیر خوارگان را به آنجا راهی نیست و چنین وچنان! و دخترک هم اتفاقا توجیح بود مثلا!!!!! ولــــــــــــــی! اصلا آرام و قرار نداشت، خودش را به در و دیوار میزد تا به مقصودش برسد اما نرسید! بستنی و پارک و موز و هر خوراکی مجاز یا غیر مجاز را که فکرش بکنید درمان های گذرایی بودن بر دردش! خواب ظهرش که هیچ تا 7بعداز ظهر جیغ زد تا از خستگی خوابش برد...در تمام این مدت در آغوش من بود و قلبم میسوخت از مرحله سخت تکامل دخترکم...

ولی در عین ناباوری دختر بانو وقتی شیر شب را خورد تا صبح دیگر سراغش را نگرفت!که انگار سرد شده باشد از آن!

خوشم اومد از  این حس دخترک.. که در این دنیا اگر چیزی را خواستی و ندادند عزت نفست را از بین نبر...اصلا رهایش کن...

روز دوم سخت بود نه به سختیه روز اول. ولی موقع خواب ظهر دوباره...که قهرمان خانه برای اولین در این پروژه! هدیه ی امیرالمومنینش را خواباند...و به دادم رسید...

روزهای بعد هم اهل بیت کمکمان کردند وگرنه من رو زینب را که هرکس قبل از این مرحله میدید سری از روی تأسف تکان میداد.

خدا خدا میکردم که تا شب اول رجب را خواب ظهرش هم برایش کاملا عادی شود و در این شب، شیرش را کامل قطع کنم که شد الحمدلله...

شب اول رجب، تبلیغاتم از سر شب شروع شد که زینب خانوم شده و بزرگ شده و مامان نازش میکنه و مسسه (مدرسه) میخواد بره زینب و محمد طه و پانیذ (فرزندان دایی بنده و دوستان صمیمیه این روزهای زینب) می می نمیخورن و می می برای نی نی هاست و ووو که اولش کمی راحت بود ولی وقتی  که حسابی خوابش اومد بنای گریه ی شدید و بلند رو گذاشت ولی برای چند دقیقه! که با ناز و لالایی و دور چرخیدن در خانه بالاخره خوابید...

شب های بعد هم به برکت شبهای باعظمت این ماه و البته باز هم با کمک قهرمانمان گذشت تا رسیدیم به حالا که تنها مشکلمان دیــــــر خوابیدن دخترک است! یعنی کلا خوابش تنظیم شده است! بعداز ظهرا دیر میخوابد و شبها هم با بنده تا ساعت 2 و 3 و حتی 4!!!! شب زنده داری میکندو لنگ ظهر بیدار میشود! واین سیکل معیوب همچنان ادامه دارد!

خدا کمکمان کند کلا!

واین دو سالی که خیلی زود گذشت را، از  بنده کمترین قبول کند ان شالله...

پسندها (4)

نظرات (19)

ننه علي
20 اردیبهشت 94 14:24
قبول باشه، مادر بانو، اجرکم عندالله
گهواره
پاسخ
از شما هم همینطور ننه بانو!
مامان عفیفه
21 اردیبهشت 94 12:13
سلام.اما ازبعد قطع شیردهی عفیفه خداروشکرخوابش بهترشده.سرشب میخوابه تا هشت.گاهی ده.ظهرهم دوساعتی میخوابه.فقط گاهی میاد میگه مه شباهم تاصبح هرباربیداربشه شربت عسل بهش میدم
گهواره
پاسخ
نه زینب فقط آب یا شیر پاستوریزه میخوره شبا!ولی این قضیه خوابش باید تنظیم بشه!ان شالله!
مامان عفیفه
21 اردیبهشت 94 23:29
ببینین باچی بهترمیخوابه.عفیفه ازبعدواکسن هیجده ماهگیش به ننو عادت کرد.الان ساعت نه ونیم شب میذارمش توی ننو میخوابه.ظهرهم همینطور.چندماه دیگه بازازاین ترکش میدم ان شاءالله
گهواره
پاسخ
دودوزه موقعه خوابش بعدازظهرا خونه م خوابش بهتر شده!انگار الحمدلله و ان شالله!
زينب پری و دوستان
23 اردیبهشت 94 3:19
به به مبارکا باشه. ما هم گرفتیم بانو رو از شیر مادر انشالله وصل شده باشه به معدن اصلی علم و معرفت. السلام علیک یا اهل بیت النبوۀ و معدن العلم و خزال الحلم . ....
گهواره
پاسخ
ان شالله...
مامان زهرا
23 اردیبهشت 94 11:12
قبول باشه عزیزم
گهواره
پاسخ
قبول حق باشه...ان شالله!
مامان گلشن
24 اردیبهشت 94 12:24
خدا رو شکر که این مرحله هم داره میگذره و این قاطعیت رو کنار نزارین که ی وقتی رو به سمت بد غذایی نزاره ..
گهواره
پاسخ
واقعا همینطوره!فعلا که الحمدلله مدد میرسونن اهل بیت...
مامان آنيتا
24 اردیبهشت 94 22:35
سلام گلم مطلب گذاشتم نظر یادت نره
مامان گلشن
25 اردیبهشت 94 20:53
چقدر زیبا ست که تمام مراحل زندگی فرزند دلبندتون در سایه ی عنایت اهل بیت میگذره. .این مرحله هم میگذره ..من چون دخترهام رو خیلی راحت از شیر گرفتم و اصلا اذیت نشدم .خیلی متوجه سختی شما نمیشم.
گهواره
پاسخ
خب هرکدوم یه برکاتی دارن دیگه! فقط نمیدونم برای از پوشک گرفتن دست به دامن کی بشم؟؟!
مامان زهرا
8 خرداد 94 7:26
برای از پوشک گرفتن هر کاری کردین به من هم بگین لطفا که خیلی بهش نیاز دارم زینب بانو اصلا کوتاه نمیاد که قانون جدید رو بپذیره هر چی میگم باید بریم دستشویی و گل و گلاب میذارم اونجا بیفایده است!!! میگه پوشک میخوام!!!
گهواره
پاسخ
من فهمیدم که فعلا زوده ان شالله آخر تابستون!شاید برای گلدختره شمام زوده و هنوز پوشک رو دوست داره بذار بعداز ماه رمضان انشالله حل میشه!
ارمغان بهشت
9 خرداد 94 21:53
سلام دوست عزیزم چقدر دلم برای دوستان خوبی چون شما تنگ شده , بله دیگه البته من اگه برم همسری هم میاد همسر گرامی هم دیگه بخاطر دانشگاه و نرسیدن به تمام کارای خونه صبرشون داره لبریز می شه فقط مونده به کوچولومون نتونم برسم ، مستقیــــــــم خونه بابا نمی شه میدونی ؟ سخته آدم پاره تنشو بذاره جایی و خودش بره جای دیگه! این زندگی دیگه برام زندگی نمیشه که! درس نمیتونم بخونم! چند روزه قاطی کردم می گم دیگه ادامه نمی دم! اما باز دلم می سوزه فقط یه سال دیگه مونده! خیلی محتاج به دعام التماس دعا
گهواره
پاسخ
چه عجججججب تشریف آوردین! بله متوجه شدم چقدر سخته! ان شالله هرچه خیره پیش بیاد!
ارمغان بهشت
9 خرداد 94 21:54
قلمتو خیلی دوس دارم
گهواره
پاسخ
قربانت خانم...
مامان عفیفه
10 خرداد 94 17:47
سلام خاله جون.من توی جشنواره شرکت کردم.لطفا بهم رای بدین تابرنده بشم.کد204روبه1000891010 ارسال کنین.ممنون
گهواره
پاسخ
چشم!
مامان امیررضا
12 خرداد 94 15:07
سلام.....ان شاءالله تو مراحل بعدی زندگی زینب خانوم هم موفق باشين
گهواره
پاسخ
ممنون و متشکر! ان شالله...
ارمغان بهشت
20 خرداد 94 0:08
خدا از وقتی ازش کمک خواستم و به راهش برگشتم خیلی هوامو داشته اما در یه مورد خاص نمی دونم چرا کمکم نمیکنه!میدونم یه مشکلی هست هنوز ان شاالله خانمی التماس دعا
گهواره
پاسخ
ان شالله خیلی زود رفع میشه
حمید
9 مرداد 94 5:33
مطالب وبلاگت قشنگه !
ارمغان بهشت
20 مرداد 94 23:37
دلمون تنگ شده خااانوووم دیگه نمی نویسی !
گهواره
پاسخ
خودمم خیلی دلم تنگ شده ولی یه سری کارا دارم میکنم به امید خداااااا سرمون خیلی شلوغه حتما سرفرصت میام و با چرند و پرندام سرتون درد میارم!
مامان عفیفه
16 مهر 94 8:44
سلام.کجایی خانوووووم؟کم پیدا اساسی.هم اینجا هم بیسفون
گهواره
پاسخ
سلاااام!همینجام خواهر! بیسفون رو که حذف کردم میام ان شالله به زودی درگیر یه کار تقریبا بزرگم ان شالله!
ارمغان بهشت
26 آبان 94 14:54
ان شاالله خیر باشه اختیار دارید در و گهرِ استفاده میکنیم
گهواره
پاسخ
ارمغان بهشت
15 فروردین 95 11:34
وااااااای هنوز کاراتون تموم نشده؟؟؟؟؟؟؟ دلمون برای شیطنتای زینب خانوم یه ذره شده کجایین پس؟؟؟؟ راستی دیره اما سال نو مبارک باشه ... ان شاالله سالی پر از خیر و برکت پیش رو داشته باشین بهم سر بزن خانوم خانوما ... به خدا می سپارمتون