لطفی که کرده ای تو به من...
چه غریبانه در آغوش من بودی وقتی روضه مادرمان را میخواندند...سرت پایین بود به من تکیه کرده بودی..شاید تمامیت عرض ادب تو همین بود کوچک من....
روضه عباس را که به یاد روضه مادر خواندند صدای گربه من بلند شد تو با تمام جانت به آغوشم آمدی و گریه کردی...دخترکم! ساحت علمدار هنوز طاقت گریه کودکی ،دخترک کودکی دیگر را ندارد...هنوز...
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین...
شبهایی که گره می خورد به اشک؛ تو آرام تر میخوابی گلم... کاش بشود از تو آموخت این طور آرام شدن را پس از زیارت...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی