زینب بانوزینب بانو، تا این لحظه: 11 سال و 15 روز سن داره
نی نی وبلاگی شدن مانی نی وبلاگی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

عقیله مامانی

فضایل بر وزن زینب!

1393/10/10 2:02
نویسنده : گهواره
589 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه هایم مشغول دخترک است... روزهایش یک جور و شبهایش کاملا جور دیگر!

دخترک قصه ما، روزها وروجکی شده برای خودش که قلبمان گاهی از شیرین زبانی هایش به تنگ می آید!یعنی از ذوق مرگ شدن قصد ایستادن دارد...

قهرمان خانه که از جهاد برمیگردد تا کلیدش به در می افتد عسلک ما دوان دوان کمیته استقبال ترتیب میدهد!

واگر ایستاده باشد میدود! و اگر نشته باشد می ایستد! و اگر خوابیده باشد مینشیند و اگر خواب باشد بیدار میشود! که این آخری ممکن است زحمات نیم ساعت کلنجار رفتن من با عقیله را به هدر دهد!گریه

وبعد باصدای بلند میگوید: سلااااااااام باباااااااااا!

تصور کنید این عملیات را برای از دستشویی آمدن پدر جانش هم تکرار میکند!دلخور

چندیست دخترک تولدزده (تو مایه های غرب زده) شده!ازآنجا که فیلمهای تولد یک سالگی اش را حداقل!حداقل! روزی دوبار نظاره میکند و ایضا تولد خاله اش بود جند روز پیش(همون مظلومه)!مزید بر علت شدو روزی ده بار در جای جای لحظات مان آهنگ تولد تولد!را میخواند! در دستشویی، حمام، موقع خواب!و البته برای بیدار کردن بنده در صبح!

روزی n بار کتبی که برایش جدیدا خریده ایم را یکجا می آورد و میگوید بخوان!آن هم با ادا و اطواااااااار!

روزی n بار سه عدد پازل را همزمان میریزد روی زمین و نمیداند اصلا باید با اینها جه کند! میگذارد و میرود!

خلاصه سرتان را درد نیاورم ببخشید که طولانی شد!این که گوشه ای بود از دریای فضایل زینب بانویمان!

حالا شبهایش ر ا که کمی تلخ است را در پست بعدی میگویم برایتان!که نگفته از دنیا نروم!شاکی

 

 

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان نازنین زهرا
10 دی 93 18:44
ای جانم به این استقبال های دخترانه که ما نیز از برکات آن بسی مستفیضیم......واین مراسم خروج از دستشویی نیز بسیار مفرح ذات بو...بسی...وایضا ظاهرا این تولد زدگی اپیدمی است ودر هر بیتی این اصوات به ناگاه فضای خانه را پر میکند... این دختر جان شیرین را ببوسوید (همون ببوسید)در حد تیم های دست یک اجنبی (همان لالیگا)یا (بندسلیگا)
گهواره
پاسخ
ای بابا!شمام که فوتبالی هستی!! بله این استقبال های دخترونه داستانیه به قدمت وجود بشر در این کره خاکی!!!! چشم میبوسوییم!
مامان گلشن
14 دی 93 10:40
اینقدر جالب و اهنگین نوشتی که دوست نداشتم تمام بشه.....بچه ها با همین کارهاشون تجربیات جدید به دست میارن
گهواره
پاسخ
واقعا!!؟؟ وای ممنون! هم تجربه به دست میارن هم تجربه به دست میاریم!واقعا لطف دارن!
مامان زکریا
20 دی 93 10:58
سلام چقدر کارای این زینب بانو با مزه س و خیلی هم خوندنی خدا حفظش کنه این تولد زدگی طبیعیه عزیزم نگران نباش کم کم دکترا باید به فکر یه واکسنی چیزی برای درمانش بیفتن!!!!
گهواره
پاسخ
اگه بشه خیلی خوبه! ممنون مامان زکریا!
ارمغان بهشت
20 بهمن 93 13:17
وای چقدر خندیدم !!! ای جانم ببوسینش از طرف من من از الان گاهی این بلاها رو سر شوهرم میارم و میگم فک کن دخمل بشه ! باید تحمل کنی!
گهواره
پاسخ
چشم میبویم هر لحظه! یکی هم به نیابت از شما! حتما حاج آقا هم به دیده منت قبول میکنن!