آرزویم برآورده شد...
آرزویم برآورده شد...
در شب میلادت.... میهمان خواهر شمس الشموس بودم...
دستانت را نه.....پر چادرت را میبوسم.... خاک قدمت سرمه چشمان کورم...که شاید نه....حتما بینایم میکنند....
تو فقط پر چادرت را به دستان کوتاه و ناقص روحم برسان...
میترسم از عیان کردن کودکی نارس در روز روضه مادرت....در پیش روی برادرت ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی