این روزا...
چند وقته تند تند پارک رفتن رو هم به لیست کارای مامان و بابا اضافه کردی که البته لطف کردی و اینکار رو کردی!
آخرشب که میشه و وقتی حس میکنیم از دندون درآوردنات به تنگ اومدی و اصلا حوصله نداری اون موقعه که لباسامون رو میپوشیم و فرشته خانم رو به یه تاب سواری حسابی دعوت میکنیم!
هم خودمون کلی کیف میکنیم هم شما...
خدایا...بهمون عینکی بده که این خوشبختیای ریز رو همیشه ببینیم...خوشبختیایی که با اومدن هدیه اءمه بهمون دادی...
داره دوتا از دندونای کرسیت درمیاد و چندوقته چیزی نمی خوری اصلا حوصله نداری...دلم نمیخواد از تلخیا بگم اینو گفتم که شیرینیه چیزایی که مینویسم بیشتر احساس بشه!
توی این دنیا سختیا و راحتیا به هم بافته شدن خانومی... فقط توی بهشته که هیچ وقت کامت تلخ نمیشه...
دخترم! خدا میخواد از سختیامون پله درست کنیم برای رسیدن بهش؛پس سعی کن به خدا که نه!به خودت نشون بدی که چقدر سرسختی برای رسیدن به مطلوبت که همون خداست...این یه صحبت مادرونه بود...بین خودمو خودت...